تجربه ی من

قطعه ای از کتاب"داستان های کوتاه امریکای لاتین "

... دیگر دوستش نداشت. اما دیگر رنج نمی برد. برعکس، بی هیچ مقدمه احساس رضایت و آرامش سراپاش رو فراگرفته بود. هیچ چیز و هیچ کس، دیگر نمی توانست آزرده اش کند. شایـــــــــد خـــــــــوشبختی واقعی در این است که باور کنیم، خوشبختی را برای همیشه از دست داده ایم، فقط آن وقت می توانیم بی امید و هراس زندگی کنیم، فقط در آن زمان می توانیم از شادی های ناچیز که بیش از هر چیز دیگر دوام می آرند، لذت ببریم...! درخت | ماریا لوییزا بومبال | داستان های کوتاه امریکای لاتین | گردآوری: روبرتو گونسالس اچه وریا | مترجم: عبدالله کوثری ...
3 شهريور 1391

کسی‌ چه می‌داند ؟ از "نیکی فیروزکوهی"

ک سی‌ چه می‌داند؟ شاید فردا روزییکی‌ شعر‌هایِ مرا برایت خواند و آنروز آنروزِ خوب خواهی‌ فهمید چقدر دوستت داشت چقدر دل‌ بسته چقدر وابسته بود خواهی‌ فهمید کارینمی‌توان کرد با هزاران سوالِ بی‌ جواب جز انتظار ...فقط انتظار ... انتظار خواهی‌ فهمید زمانعشق را کم نمیکند زمان طاقتِ آدمرا کم می‌کند یکی‌ شعر‌هایِمرا برایت می‌خواند و تو خواهی‌ فهمیدهرگز برای بازگشت برایِ دوست داشتن برایِ دوباره عاشقشدن دیر نیست برمیگردی و یکی از شعر‌هایمرا برایش میخوانی‌کسی‌ چه می‌داند ؟ شاید فردا روزییکی‌ شعر‌هایِ مرا برایت خواند و آنروز آنروزِ خوب ...
2 شهريور 1391

چه زود.... چه زود...

چه زود از یاد میروند خاطره ها چه زود فراموش میشوند انسانهایی که پرند از عشق ما چه زود رنگ افسانه به خود میگیرد عشق و چه بی انصاف بودیم ما که به آیدا خرده گرفتیم که چطور بی او زنده ماند.... ...
1 شهريور 1391

من مرده‌ام از "گروس عبدالملکیان"

منمرده‌ام و این را فقط من می‌دانم و تو تو که چای را تنها در استکان خودت می‌ریزی خسته‌تر از آنم که بنشینم به خیابان می‌روم با دوستانم دست می‌دهم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است گیرم کلید را در قفل چرخاندی دلت بازنخواهد شد ! می‌دانم من مرده‌ام و این را فقط من می‌دانم و تو که دیگر روزنامه‌ها را با صدای بلند نمی‌خوانی نمی‌خوانی و این سکوت مرا دیوانه کرده است آنقدر که گاهی دلم می‌خواهد مورچه‌ای شوم تا در گلوی نی‌لبکی خانه بسازم و باد نت‌ها را به خانه‌ام بیاورد یا مرا از سیاهی سنگ‌فرش خیابان بردارد بگذارد روی پیراهن سفید تو که می‌دانم باز هم مرا پرت می‌کنی لابه‌لای همین سطرها لابه‌لای همین روزها این روزه...
1 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد